داستان
ادمها گاهی با خودشان حرف میزنند و این چ بدی دارد
مثلا من خیلی وقت ها با خودم گفتگوی درونی دارم
مثلا بعضی شب ها یا بعضی روزها از خودم میپرسم : خب بگو چرا غمینی؟
و مثل گذشته به خودم دختر جان یا مریم جان یا عزیز دلم نمیگویم
شاید درونم حوصله اش را ندارد.
بعد میشنینم دلایل ردیف میکنم :
شاید به خاطر حرف یک هفته پیش علی .
-خب اون ناراحتیش مال هفته پیشه همون موقع
خب شاید بخاطر فکر به داستان زنی که امروز مثل یک دوست نزدیک با من حرف میزد از ماجرای ازدواج و جدایی و بچه هاش و نامزدی مجددش
- خب اون ناراحتی داره اخه ؟! الان خوش و خرمه ک
خب شاید واسه بچه هاش ناراحتم
-خب تو چرا باید واسه بچه های کسی ک نمیشناسیش ناراحت باشی. بعدم خدای اونام بزرگه . تو چکاره ای
خب شاید نزدیک پریودمه
- نه اتفاقا نزدیک نیست
خب شاید واسه نخوندم مقاله جدید استادمه و عقب موندن از برنامه
- خب ناراحتی نداره بشین بهش بچسب تمومش کن دیگه
خب میدونی موقع اپلاسیون این خانومه دستم ساییده میشد ب پد. پوستش ی کم کنده شده
- خب پماد بزن زود خوب میشه
خب میدونی همشون باهم جمع شدن یعنی همه اینایی ک گفتم همه با هم
- 😐😐 خب باشه ی کم احساساتتو بریز بیرون هرکاری دوس داری بکن خوب میشی بعدش
و پرسش و پاسخی شکل میگیرد. بدین سان فوق الذکر
به نتیجه ای میرسد یا نه ؟ گاه آری گاه نه
خب یه چیزی ام موند ک خب طولانی شد ولش کن
فقط مورد اخر خوب جواب میده. به صورت عملی نه کلامی.
دقایقی خلوت کردن با خود هم کمک میکنه