روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

دوسش ندارم

سه شنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۸، ۱۰:۲۸ ب.ظ

10 دی

 

صبر کردم که ننویسم این روزهارو شاید تموم بشه
امروز تا عصر 3 بار دعوا کردیم
داد زدم
هلش دادم
گریه میکرد اشک میریخت رفت زیر میز نهارخوری قایم شد
ی کم بعد خودش اومد بیرون اومد بغلم کنه. گفتم از جلو چشمم دور شو
گفت میخاد پیشت باشم
گفتم فقط برو
رفت پشت اپن ک هم نزدیک باشه هم جلوی چشمم نباشه. نشست همونجا
حس میکنم وظیفمه یه کارایی رو بکنم. از رو وظیفه نه اینکه با عشق باشه.

گفت تو بهترین مامان دنیایی ولی داد هم میزنی
یه حس بدیه ادم حس کنه بچه خودشو دوست نداره
حس میکنم دوسش ندارم. دوست دارم بزنمش دوست دارم جلو چشمم نباشه

تو تاریکی تاتر یهو نگام میکنه میگه چرا گریه میکنی؟؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۰/۱۰
مریم بانو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

دانلود آهنگ جدید