روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

هههههههههه

سه شنبه, ۲ مهر ۱۳۹۸، ۱۲:۵۱ ق.ظ


منتظرم چراغ قرمز بشه تا بتونم از خیابون رد بشم. یه گروه هم از اون سمت دارن میان این طرف خیابون. نگاهم میافته ب دست یکی از دخترهایی که داره از خیابون رد میشه. آستین مانتوش کوتاه . دستش پیداست
میخندید. نگاهم گیر کرده بود روی دستش. از عرض خیابان عبور کرد. از عرض خیابان عبور کردم. همچنان نگاهم میچرخید روی دستش...

..........................................................................

خیلی مرتب و منظمه به خودش رسیده. یه کمی آرایش داره. موهاشو از دو طرف بافته و به حالت قشنگی کنار سرش جمع کرده. میگفت دوتا دختر دارم یکی ۹ ساله یکی ۵ ساله. موبایلش زنگ خورد. نمیتونست گوشی رو دست بگیره برای همین زد رو اسپیکر صدای مردونه ای از اون طرف خظ شنیده شد:

- سلاااااااااااااااااااااامممممم خانوووووووووووم خووووووشگلممممم. چطوری همسرم
- سلام فدات شم خوبم
- عزیزدلم من میرم ابزار رو از خونه مامانم بردارم. بعد بیام دنبالت خانووم نازم
- باشه فدات شم منم آخرای کارمه
- خسته نباشی فدای دستات بشم عزیزم. منم میام دنبالت قربونت برم
- باشه فدات شم منم تا بیای اماده شدم
- قربووووون چشمات برم فعلا
- فدات شم

تماس تموم شد. تا دقایقی در حیرت این طرز حرف زدنشون بودم.
انقدر این مکالمه برام عجیب بود. مرگ من اگر یه کلمه اشو زیادی نوشته باشم. یعنی هر جمله ای که این مرد میگفت با یک پسوند عاشقانه همراه بود. هر جمله اش
حس کردم دوست دارمم مرده الان اینجا بودم میرفتم بهش میدادم :| حسمه دیگه خب بدون سانسور
مکالمه ای بود که به دو دقیقه هم نرسید.
وسط مکالمه هر لحظه منتظر بودم خانومه بگه : عهههه عزیزم صدا رو اسپیکره حالا بعدا بهت زنگ میزنم.
یا منتظر بودم بزنه زیر خنده یا یه حس خجالت از این همه عشق بازی کلامی شوهرش جلوی یه غریبه
به اون خانوووووم خوشگلش نگاه کردم. خیلی عادی و طبیعی بود. انگار یه چیز خیلی عادیه. انگار یه چیز خیلی عادی رخ داده یه چیز همیشگی
خدافزی میکنیم. سوار ماشین میشم. هنوز اون صدای مردونه با اون لحن جذاب صحبت کردنش توی گوشمه. با خودم حرف میزنم
- دیدی چجوری باهاش حرف زد
- بازهم ظاهرو دیدی
- خب حداقل ظاهرش که خوبه. ما که ظاهرمونم خوب نیست
- خب تو آخه از کجا میدونی. این مرده لابد هفتاد قلم کثافت کاری داره یا هرچی . پس قضاوت نکن
- آره نمیدونم. فقط اینو میدونم شیفته حرف زدنش شدم
- اگه بقیه چیزاش بد باشه چی
- من ک از بقیه چیزاش خبر ندارم
- ویترین میبینی
- آره ویترین میبینم.چقدر مگه ویترین داشتم. همون کوچه تاریکه بودم همیشه. پس خفه شو و حالا تو منو قضاوت نکن

 

و اینگونه اون یکی مریم درون خفه می شود

 میدونستید من دوتا مریم درون دارم ک خیلی وقتا باهم بحث میکنن

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۸/۰۷/۰۲
مریم بانو

نظرات  (۲)

۰۴ مهر ۹۸ ، ۰۷:۴۷ هیوا جعفری

فکر می کنم این حرفا واسه یه تایمی قشنگه و اگه همیشگی باشه دیگه اون بزرگی و قشنگی و پررنگیشو از دست میده و باعث میشه اون حرف دم دستی به نظر برسه و آدم رو دلزده کنه، واسه همین خودمم زیاد احساساتمو نشون نمیدم...

۰۲ مهر ۹۸ ، ۰۸:۳۶ هیوا جعفری

این حجم از محبت کلامی بی سابقه ست :) چقدر خوبه هرچند خودم نمی تونم چنین رفتاری رو واسه چند سال تحمل کنم

پاسخ:
واقعا بی سابقه است.
چرا فکر میکنی نمیتونی تحمل کنی؟؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

دانلود آهنگ جدید