روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

سفرنامه مشهد

سه شنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۸، ۱۲:۴۶ ق.ظ

 رفتیم سفر طبق قرار همیشگی نوشتن مختصری از انچه گذشت . متاسفانه سفر نامه بلد نیستم بنویسم. حوصله زیاد نویسی هم ندارم.
4 صبح بود ک رسیدیم. من و دخترک خوابیدیم. علی و مادرش رفتن زیارت و... عصر رفتیم پارک ابی ک خیلی خوش گذشت و واقعا ترسناک بود مخصوصا سقوط آزادش و اون سرسره ی تاریک ک واقعا ترسیدم . فقط قسمت بدش این بود ک باسن من و دخترک هردو کلی ساییده و زخم شد ک تا سه شب پماد میزدم.
ولی می ارزید ب زخمش و ب رفتنش. من دخترک را گذاشتم تو قسمت بچه ها و کلا در حال دویدن بودم تند تند از این سرسره ب اون یکی مفید 20 تا داشت.
روز بعدشم ک رفتیم حرم و عصرم رفتیم برا خرید خیابان های اطراف نزدیک هتلمون. دیگه برگشتیم 12 شب بود
روز سوم هم ظهر بود ک رفتیم شهربازی معارفی. دقیقا کنار درب حرم و خیلی قیمت مناسب و بازی های متنوع ک دخترک خیلی خوشش اومد. شبش هم رفتیم پارک ملت و با دخترک قایق پدالی سوار شدیم
و روز چهارم روز اخر بود ک باید ساعت 11 صبح اتاق رو تحویل میدادیم.


نمیدونم چرا ولی همیشه امام رضا برام سمبلی از انرژی مثبت و مهربانی هست همیشه فکر میکنم داره میخنده. از وقتی یادم میاد هروقت رفتم مشهد هر خواسته ای داشتم خیلی زود محق شده.


راستش ک اینبار هم از قبل خواسته هام رو لیست کرده بودم حتی مرور میکردم ک یادم نره ک وقتی رفتم اینارو به ترتیب آرزو کنم. ولی عجیب بود ک هیچکدوم رو آرزو نکردم. دیگه هیچکدوم مهم نبود برام. نه اینکه مهم نباشه ولی دیگه نمیخواستم جزو خواسته هام باشه. هیچ کدوم از خواسته های لیستم مطرح نشد پیشش.
و برگشتت عجیب برام سخت بود. دوست داشتم بازم بمونم. موقع برگشت دلم جدا نمیشد.


2   3 باری ک خیلی در سختی و مشکل بودم میگشتم تو لیست مخاطبینم تو موبایل و میگفتم کیو دارم ک بتونم این سختیو بهش بگم ب کی زنگ بزنم.
و حرم امام رضا یه شماره ای داره ک در اوج تنهایی ها و سختی های زندگی تنها چیزیه ک بهش پناه میبرم.

و اما ماجراهای دخترک شیرین
دعاهای دخترک توی حرم امام رضا به ترتیب:
اول برای خودش دعا میکنه : توی پوستم یخ بره ک همیشه خنک باشم هیچ وقت گرمم نشه 😀
یه چسب بهمون بده اندازه اسمون ک باهاش کاردستی درس کنیم تموم نشه ک تو(مامان) هی نگی چسبمون تموم شد تموم شد (همزمان با ادا درآوردن من)

برا خاله اش همش یه سره دعا میکرد پولدار بشه کار خوب داشته باشه
و دعاش برای بنده : می می مامانم بزرگ بشه (یعنی آرزو از این مهم تر نبود 😐). مامانم بچه دار بشه
ک این دومیو گفتم پس بگیر
گفت : مامانم بچه دار نشه، بابام بچه دار بشه 😐😐😐
و دعای اخرش ک رو بهم گفت: نمیری

تحت تاثیر دیدن کارتون هتل ترانسیلوانیا به هتلمون میگفت سیلوانیا
مثلا دفعه اولی ک گفت بیرون بودیم خسته شده بود میگفت بررریم سیلوانیا دیگه برگردیم سیلوانیا ک اولش نفهمیدم یهو متوجه شدم چی میگه 😃😃 (مخففم میگفت خخخخ)

تو شهربازی معارفی ی قسمت ماشین بازی بود دخترک سوار شد اول بلد نبود بعد ک یاد گرفت موقع رانندگی دست ول میکرد بای بای میکرد بعد تا نزدیک مانع میشد تندی فرمونو میگرفت خخخخخخخ

میگفت دفتر انا السا بخر ی دفترچه بود ولی عکس روش زشت افتاده بود بهش گفتم این اون نیست. ی کمی نگاه کرد نوشته اش رو دید گفت چراااااا ببین اینجا نوشته آنا السا .  😂😂😂😂 (ی جورایی ارم این کارتونه نوشته frozen . مثل اینکه نوع نوشته رو دخترک حفظ شده بود. نوشته رو ک دیده بود فهمیده بود مربوط ب همینه. وگرنه چاپش بد بود اصلا شکل خودشون نبودند)

کفشش گیر کرد لای پله برقی پاره شد بندش بهش گفتم ب کسی نگیا
برگشتیم خونه همون شب ب باباش گفت : بابا ی چیزی بگم . ما ک به پله برقی گیر نکردددددیییییم 😐😐😂😂.
صبح روز بعدشم ب مادر علی گفت مامادر ب کسی نگیااااا (اون نفهمید چی میگه. هی دست دخترک را میکشیدم میگفتم بیا لباساتو بپوشونم ک نگه قضیه رو خخخخخخخخخ)

رفته بود حمام قرار شد چون دختر خیلی خوبی بوده بریم براش اسباب بازی بخریم ولی بهش گفتم سروصدا نکن مادر بیدار میشه میگه از حمام اومدیم نریم بیرون . اونم میگفت : سااااااااکت مادر بیدار بشه کوفتمونو درمیاره

شب بود رفته بود حمام ما خونه نبودیم. مادر علی بهش دوتا لباس پوشانده بود روی هم. من صبح فهمیدم. یهو دخترکبا ناراحتی تعریف کرد ک مادر بهم دوتا پوشوندههههه


و اما شاهکار دختر جان جانانم:
گارسون های هتل تیپ قشنگی داشتند. و تمیز و مرتب.و همین طور خدام حرم امام رضا فرم یکسان و مرتب تمیز بودند دخترک میگفت :
مامااان یکی از اینا رو انتخاب کن شوهرت بشن ( از خدام حرم) 😂😂😂
ی بارم تو اتاق بودیم زنگ زد با تلفن اتاق گفت پذیرش لطفا یکی از اون اقای خوش تیپ خوشگل بیارید شوهر مامانم بشه
بعد ب من میگه ماماااان اشکال نداره خب 3 تا شوهر داشته باش

بهش توضیح دادم ک اگر کسی گفت بیا باهم بریم جایی نرو. جیغ بزن و همه رو خبر کن
میگه : اگر دزد اوند گفت بیا من اولش میگم باشه باهات میام بعد ک گول خورد میدوام فرار میکنم میگم هههههه تو دزدی فرار کردم گولت زدم😐😂

 

سفر خوبی بود بعد از ده سال مشهد نرفتن. چسبید ☺

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۶/۲۶
مریم بانو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

دانلود آهنگ جدید