لباس
چند شب پیش:
شب موقع خواب تاریک
میگم س.. از نحوه صدا کردن اسمش حسمو میفهمه
میگه داری گریه میکنی
میگم نه
میگه پس چرا ناراحتی
ادامه میده
اگر دلت گرفته بود اشکال نداره میتونی بلند بلند گریه کنی و من پیشتم و بزار اصلن باباعلی هم بیدار بشه، قربون شکل نازت برم
همینجوری ک داره حرف میزنه اروم دست میکشه رو صورتم؛ و ادامه میده
تو بعضی وقتا دلت برا خودتم تنگ میشه...
اینکه از کجا میفهمه دلم برا خودم تنگ میشه را نمیدونم.
بعد خودش میره تو فکر
میگه: داری پیر میشی؟
میگم نه عزیزم
میگه چرا چشمات داره پیر میشه
بغض میکنه ادامه میده: اگر تو پیر بشی بعد من دیگه مامان ندارم
میگم نگران نباش تا وقتی تو نخای پیر نمیشم
دخترکوچولوی من ؛ طناب ؛ که جلوی افتادنم را میگیری ...
میدونی من دوست دارم کار کنم و با اولین پولی ک سود برام حساب میشه برات مواد بخرم و تندیس دستت را درست کنم. تا هروقت ک دلم خواست بتونم دستای کوچولوت را بگیرم تو دستم
و دوست دارم برات ی پیراهن صورتی دخترونه ی دامن پف پفی پر از تور بخرم
من پولایی ک خودم ب دست بیارم جمع میکنم و قول میدم بهت ک ی روز از اون لباسایی ک دوست داری و دوست دارم برات بخرم