تولد
دیروز نوشت :
نمیدونم اصلا ارزش داره یا نه
وقتی ب این فکر میکنم به در فلاکس به سوئیچی ک گم کردم ب وقتی که گفتی " مریم خانم سوئیچی ک گم کردی پرسیدم گفتن صدهزارتومنه" به رفتارت حرفات
اره منم خوب نیستم رفتارم بده. ب این چیزا ک فکر میکنم میگم ارزش نداره
ولی وقتی فکر میکنم ک خب من چکار کردم برا بهتر شدن شرایط . فکر میکنم ب زن و شوهری . میگم ارزششو داره
خلاصه نمیدونم
ولی ب ی چیزی مطمئنم. اینکه واسه تو نمیکنم.
واسه خودم میکنم
واسه اینکه دلم ی خانواده شاد میخاد
.............
الان نیمه شب
تولد برگزار شد خوشحال بودم
ولی ی چیزی رو مطمئنم و اون اینکه غم ناشناخته ی بعدش
بیشتر
عمیق تر و
واقعی تر
از اون دو سه ساعت شادی بود.
..........
طبعا باید تعریف کنم. البته خیلی خسته ام
از دیروز هماهنگی ها را انجام دادم وسایل مورد نیاز را خریدم
از از صبح مشغول پخت کیک و شیرینی و اماده کردن وسایل
ساعت 5 رفتم
علی هم ی ماموریت غیرمنتظره براش پیش اومد و من نتونستم اون برنامه ی دونفره مون را اجرا کنم برا تولدش
اول کمی تزئین کردم و منتظر بقیه با دخترک شدیم.
در بدو ورود با شربت ابلیموی خنک ک از صبح تو فریزر گذاشته بودم پذیرایی کردم و با ی مدل کیک های تک نفره ک با ساندویچ ساز درست کرده بودم
بعد از گذشت یک ساعت و بازی بچه ها و حرف زدن ماها با برش های خربزه ک از قبل اماده کرده بودم و سلفون پیچ کرده بودم پذیرایی کردم از مهمان ها
ساعت 8 بود ک علی رسید
فشفشه ابشاری گذاشته بودم توی خیابون جلوی در رستوران براش روشن کردم و با دخترک از وسطش رد شدن.
کیک را گرفتیم و رفتیم پیش بقیه بعد تبریکات و عکس و اینا کیک را برش زدم و همراه قهوه و شیرکاکائو برای مهمانها سرو کردم. بعدش مرغ سوخاری برای شام
تا 9 اونجا بودیم دیگه 9 جمع کردیم وسایل و تولد تمام شد
علی خوشش اومده بود و راضی بود
درسته ک ب تولد دو نفره ک اولش ترتیب دیده بودم نرسید و اخریم میهمان در اخرین ساعت حضور بود. ولی مثبت نگاه میکنم و بلاخره ماموریت پیش میاد
خوب بود و خوش گذشت