درهم
به جای اینکه بگم جالبه میگم اسف باره
من هیچ وقت نتونستم ایده هایی ک تو ذهنم هست رو عملی کنم
سال 90 بود تقریبا ی روز رفتیم خونه عموم. زن عموم با خرما یه شیرینی خاصی درست کرده بود. ک من خیلی خوشم اومد
ی مدتی تو مارکت ها میگشتم ببینم مشابه اش هست یا نه، و نبود. ب علی گفتم میتونیم ی کارگاه یا ی زیرزمین اجاره کنیم این نوع شیرینی رو تولید کنیم با انواع مختلفش میتونه با طعم های مختلف هل زنجبیل دارچین و... باشه و روش هم انواع مغزیات.
طرحش رو تو ذهنم چیدم اینکه ب چند نفر احتیاج داریم چ وسایلی احتیاج داریم.
دیگه در همین حد بلد بودم و تنها
علی هم خوشش اومد
اما این طرح هیچ وقت عملی نشد. تا دو سال پیش دقیقا همون شیرینی ها وارد بازار و مارکت ها شد. شیرینی ای وارد مارکت شد ک ایده اش مال من بود. وقتی دیدم کلی افسوس خوردم. فقط عمل نکردم و کسی پایه نبود باهام برا عملی کردنش
همون سال 90 کلی اوج عروسی اقوام و اینا بود منم دو دوره کلاس تزئینات رفته بودم. ی ایده ای ب ذهنم اومد و یه کارت زدم اسمش رو گذاشتم تزئینات جهزیه و... .... رفتم آرایشگاه ها و آتلیه ها کارتم رو پخش کردم ولی خیلی کم . یعنی کلا تو ی خیابون اینکارو انجام دادم. بعدش سرد شدم هیچ کس همراهیم نکرد
سال 92 نمایندگی رباتیک رو توی شهرم گرفتم ولی باید برای پیدا کردن دانش آموز تبلیغ میکردم. و کسی پایه نبود و تنهایی سخت بود. ی مدتی دنبال کردم و سرد شدم . والان هرجا رو نگاه کنی رباتیک دارن اموزش میدن و من اون اولش شروع کردم اما ادامه ندادم
گذشت و درمورد این چیزا ی بار با دایی ام حرف زدم. سال فکر کنم 93 بود بهم گفت مریم ایده های خوبی داشتی بیا باهم ی کاری شروع کنیم. گفتم اتفاقا ی چیزی هست تو ذهنم.
و اون این بود:
همه جا پر از رستورانه اما جایی نبود ک سرویس صبحانه ارائه بدن. میتونیم ی سرویس بیرون بر درست کنیم برا صبحانه. صبحانه های خاص و متنوع کشورها رو داشته باشیم ببریم برا ادارات مراکز و... و کارمون ک گرفت رستوران صبحانه بزنیم.
حتی ب درست کردن برشورهای تبلیغاتی اش هم فکر کردم
دایی ام قبول نکرد گفت خیلی سخته
و الان حدود 6 7 ماهه ک رستوران چاشتینو تو این شهر باز شده و فقط صبحانه میده. و قبلش ب مدت یکسال فعالیتش فقط بیرون بر بود. یعنی دقیقااااااااااا همون ایده ی من.
ی ایده دیگم اون موقع داشتم
ساخت ی کلبه وحشت تو این شهر حتی مکانش را هم درنظر گرفته بودم
. دایی ام رفت دنبال تحقیقات مالیش گفت حداقل 40 میلیون سرمایه میخاد
و اونم دنبال نشد. البته این یکی رو هنوز کسی نساخته😆😅
ی چیزهای دیگه ای هم تو ذهنم بود
پرورش بلدرچین و پخش تخم بلدرچین
کاشت زعفران (کلی درموردش تحقیق کردماا)
پرورش و کاشت قارچ
خلاصه هیچ کدوم از ایده هام عملی نشد
از چیزهای ساده ک تبلیغ تدریس خصوصی و ایناست بگذریم تاااا ساخت کلبه وحشت
اما این بار میخام ی کاری کنم
با چندتا مرکز صحبت کردم بهم کلاس اجاره بدن و قبول کردن
میخام کاری ک دوسش دارم رو انجام بدم
میخام نجوم درس بدم
و دو ساعت هم با کمک دخترک داشتیم اگهی های تبلیغاتی رو تو خیابون پخش میکردیم و می چسباندیم
دیگه کوتاه نمیام
فقط باید بیشتر تبلیغ کنم.
و نکته بسیار مهم اینکه "برای موفقیت تو کار ، ی کار متفاوت بکن"
اگر رستوران میزنی میتونی ی سس خاص عرضه کنی
اگر کافه میزنی میتونی ی سرویس خاص ارائه بدی