روز
موهام رو شونه میکنم
از دو طرف دوتا شاخه و شروع میکنم ب بافتن
مثل بافتن زندگی
یکی از شاخه رو از بالای گردنم رد میکنم اون طرف اون یکی شاخه از چند سانت بالاتر. میشه مثل دوتا خط متقاطع
دخترک: مامان چقدر موهات قشنگ شده چقدر لباست قشنگه چقدر دامنت قشنگه
میخندم بهش
آهنگ میزاریم ذوق میکنه و اونم میره دامن میپوشه. باهم میرقصیم
ساق پام درد میکنه. نگاش میکنم، کبود شده ، یادم نیست ب کجا خورده
ب علی میگم میخام آش درست کنم سبزی آشی میخری، میگنه نه پیله نشو
میریم پارک با دخترک علی زنگ میزنه ک کجاییم؛ میاد پارک پیشموم. و ی پاکت سبزی خریده و تحویل میده، خوشحال میشم حالا میتونم آش درست کنم
میره خونه
میرم خونه
دو دقیقه مانده ب اذان
سرم داره گیج میره
میرم تو ....................
یک دقیقه مانده به اذان ..............
میخام لوازم برا آشپزی فردا رو اماده کنم. نگاه میکنم
سبزی خورشتی خریده
میگم چ سبزی ای خریدی چند شد
میگه سبزی خورشتی . مگه همینو نمیخواستی؟؟
میگم آره آره
و انقدر محتاج نوشتن میشم که نمیتونم جلو خودمو بگیرم میام تو دستشویی میشینم رو توالت فرنگی و مینویسم و مینویسم و نمینویسم..............