اولین شب تنهایی .....
| وصال او ز عمر جاودان به | خداوندا مرا آن ده که آن به |
| به شمشیرم زد و با کس نگفتم | که راز دوست از دشمن نهان به |
| به داغ بندگی مردن بر این در | به جان او که از ملک جهان به |
| خدا را از طبیب من بپرسید | که آخر کی شود این ناتوان به |
| گلی کان پایمال سرو ما گشت | بود خاکش ز خون ارغوان به |
| به خلدم دعوت ای زاهد مفرما | که این سیب زنخ زان بوستان به |
| دلا دایم گدای کوی او باش | به حکم آن که دولت جاودان به |
| جوانا سر متاب از پند پیران | که رای پیر از بخت جوان به |
| شبی میگفت چشم کس ندیدهست | ز مروارید گوشم در جهان به |
| اگر چه زنده رود آب حیات است | ولی شیراز ما از اصفهان به |
| سخن اندر دهان دوست شکر | ولیکن گفته حافظ از آن به |
دوست عزیزم امسال خیلی یهویی عجیب یادش بود و برا غزل فرستاد
ممنونم ازش