روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

پیام های کوتاه
  • ۱۰ مرداد ۹۹ , ۰۰:۴۵
    حالت
  • ۳۱ تیر ۹۹ , ۰۱:۲۷
    حتی
  • ۱۵ خرداد ۹۹ , ۲۰:۳۷
    ...
  • ۲۹ آذر ۹۸ , ۱۴:۳۶
    دل2
  • ۲۷ آذر ۹۸ , ۰۱:۱۰
    شعر
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

دیروز نوشت:

هی پیام میداد ک بیا خونمون امروز
بهش گفتم که میرم کلاس و نیستم و اینا
باز زنگ زد. باز گفتم نمیتونم ماشین ندارم
رفتم کلاس گوشیمو سایلنت کردم. سرکلاس بودم زنگ زده بود و پیام بازهم که امروزو بیا لطفن اسنپ بگیر بیا
آدمیه که اصلا از این حرفای عزیزم و این تیپی نمیزنه. امروز تو همه پیام هاش بهم گفت عزیزم
آخر اینو نوشت : بیا دیگه دلم خیلی گرفته. الان من حوصله مریم دارم فقط
هیچی دیگه وقتی بی دفاع میشی درمقابل صدا کردن اسمت بدو بدو آماده میشی میری خونشون ی ساعت میمونی ی کم میگی میخندی و با بچه هاش بازی میکنی و وقتی میبینی میخنده ی کم خیالت راحت میشه که دلش وا شده. و برمیگردی خونه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۸ ، ۱۸:۱۵
مریم بانو

مادربزرگم تعریف میکرد از یه خانواده ای که شب بود دخترشون خواب بود با جیغ بیدار شد گفت دارم میسوزم ی دختر ۶ ساله یا شاید ۷
مادربزرگ بیدار میشه چراغ ها رو روشن میکنه میبینه رو پتوی نوه اش ی عقربه ک نیشش زده. همه رو بیدار میکنه . پدرمادرش بدو بدو دختر رو میزارن رو دستاشون و بدو بدو بیمارستان
بیمارستان ک میرسن تن کوچیکش طاقت نمیاره همون جا دنیا به آخر میرسه برای یه پدر مادر
سانسور چرا ؟؟‌!!‌ یه خرده میترسم.
دلخور... آره سانسور چرا... دلخورم از علی وقتی هیچ واکنشی ازش نمیبینم به جز خریدن یه بطری مایع قهرمان برای اسپری کردن کناره فرش ها
نمیدونم اونم مثل من ی خرده میترسه یا نه
دروغ چرا فکر میکردم هیجان انگیزه اصلن باید یه اتفاق بدی بیفته سرش ب سنگ بخوره یا ی کاری کنه. نهایتش آدم میره بیمارستان و دارو اینا
ولی امشب مادربزرگم گفت:‌آخه به چه قیمتی. اگر نرسید به بیمارستان چی؟؟؟؟
راستش
من
فقط
ی خرده
میترسم
همین.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۳۰
مریم بانو

میدونید من فکر میکنم کسایی که تو مراسم های روضه های محرم شرکت میکنند و گریه میکنند درصد خیلی کمی شون واسه خاطر خود امام حسین گریه و عزاداری میکنند. فکر میکنم بیشتر عزاداری هاشون بغض های فرو خورده تو زندگیشونه که داره نقش میبنده رو صورتشون. درواقع دارن به حال خودشون گریه میکنند.

مثلا امروز من یه خانومی رو دیدم که خیلی شدید گریه میکرد . و میدونستم که ایشون سرطان معده بدخیم داره که تازه متوجه شده و دو دختر بچه ی کوچیک داره. فکر میکنم گریه اش ب خاطر بچه هاش بود و بخاطر خودش.

یا مثلا من خودم یه بار رفته بودم یه امامزاده ای بعد از نماز مغرب-عشا بود و شروع کردند به خوندن دعای کمیل. منم از جایی حالم بد بود نشستم همون جا توی حیاط که فرش پهن کرده بودند و کلی گریه کردم. یهو پیش خودم گفتم الان خانومای اطرافم میان بهم میگن التماس دعا فکرمیکنن من چه حالی پیدا کردم. از این فکر خودم خندم گرفت.

برای همینه که گریه برای خود امام حسین انقدر جایگاه ویژه ای داره. چون کسی به راحتی برای خود امام حسین گریه نمیکنه. همه به حال خودشونن.

 

 

اگر از حرفهای این خانم سخنران فیلم بگیرم میشه باهاش ترکوند اینستارو واقعا. فقط متاسفم برای خودم متاسفم که جسارت ندارم برم بعد از مراسم باهاش حرف بزنم و بهش بگم که "خواهشا کمتر چرت و پرت بگو. شاید یکی تو این جمع بود فهمید." ولی متاسفانه جسارتشو ندارم.

امروز میگفت اگر امام زمان بیاد همه چیز یکسان میشه برای همه و خوب. حتی آب و هوا. یعنی کل کره زمین یک هوای مطبوع و خوبی میشه😐. زمستان سرد و تابستان گرم نداریم

فکر کنم خانم سخنران نمیدونست خورشید چیه، زاویه میل چیه، فصول چجور ب وجود میاد، دلیل سرمای زمستون و گرمای تابستون چیه.

یا میگفت هیچ کس به هیچ مرضی ک نیاز ب درمان داشته باشه دچار نمیشه.

آخه باباااااااااااا اومد و یکی خورد زمین سرش شکست آیا این درمان نمیخواد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یا میگفت: هیچ آدمی بدی دیگه وجود نداره

پس طبق روایات خود شیعه کسی که امام زمان رو میکشه کدوم گوریه که نباشه.

یعنی آخه انقدر احمق

 

دقیقا پارسال هم تا دلتون بخاد مزخرف گفت.

مثلا در مورد نسبیت حرف زد و گفت انیشتین از روی معراج پیامبر نسبیت رو کشف میکنه و فرمولبندیش رو میسازه. و تاکید کرد ک اینو خود انیشتین گفته.

و خانم های دیگه و از جمله من هم نشسته بودیم و عین بز نگاهش میکردیم.

بدبخت انیشتین تنش تو گور لرزید واقعا. فکر کنم انیشتین اون دنیا جلومو بگیره بگه ازت نمیگذرم که ازم دفاع نکردی 😐

فقط من نمیدوم چ اصراری داره که علم و دین رو پیوند بزنه. آخه خانم سورمه بلد نیستی بزنی چشمش کور میشه ها. آخه مجبورت کردن مگه از علم حرف بزنی. همون دستورات دینی رو بوگو تو

 

خودمونیما من چقدر خوب گوش میدم  چقدرم حرص میخورم تو خودم و هیچی نمیگم. دقیقا عین بز . باز حداقل بز یه شاخی چیزی میزنه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۵۴
مریم بانو

محض اینکه خودم یادم نره: 

سوسن
سیمین = گلی
مائده
فرشته خخخخ
سپیده
بهار
مریم
نجمه

نرگس خاموش

...............................

 

پیام داده ک اشمش لوردی
"اشمش لوردی" کیه دیگه😐😐😐😐😐
ی تایپ درست هم بلد نیست بکنه والا
دو ساعت بعد :

بعد دو ساعت تونستم بخونم😴 "بس که اسمشو آوردی"
سوسن ک تاجاییکه میدونم پی ادامه تحصیل نیست
سیمینم که گفته بود قبول نشده. مائده ام ک داره درس میخونه. ... هم ک کلا قیدشو زده بود اینجور ک فهمیدم فرشته ک قبول شده بود همون قبل دیگه
سپیده و نجمه و فاطیما و..... اینا هم ک انقدر بهت نزدیک نیستن ک بهت زنگ بزنن. دیگهههههه  کسیو جا ننداختم ...😌😌😌  اها رزا هم بود و طنین
خب درکل یدونه گلی میمونه
حالا گلی خانوم میمیرد همون وقتی ک نتایج اعلام شد خبر میداد ک هنوز بلاک نبودیم
چی قبول شده حالا ؟؟؟؟؟؟ چ روزایی کلاس داره برم پیشش
گلی پس میاد آمادای 😈 جزو دختراییه ک ازش خوشم نمیاد البته نه در این حد ک خیلی بدم بیاد

خب خوبه نزدیکمه هروقت بخام میتونم سر ب نیستش کنم. اها اعتمادشم جلب میکنم میرم باهاش دوس میشم میگم اتاق نداره بیاد تو اتاق خودمون. دیگه راحتتتتتتت 😈😈😈

روضه رضوان چیه هیچکدوم از شبکه ها نداره

یک ساعت: بعد اها حالا فهمیدم منظور رضوان خودته

پی نوشت: میگن ی جا کبود میشه حداقل یکساعت یخ بزارید. ولی خب نه نزارید چون فایده نداره بعد 5 مین یخش گرم میشه دیگه اون قابلیت رو نداره 😂😂😂😂😂

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۱۵ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۴۲
مریم بانو
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۳ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۵۱
مریم بانو

  

حیاط خیس شده بود و کفی. اب و کف ی کمی ریخت روی پله ها
ما تو سالن نشسته بودیم ک دخترک موقع پایین اومدن از پله پاهاش لیز خورد و 3  4 تا پله لیز خورد پایین. سریع بلند شد و گریه دوید بالا
ولی دلش طاقت نیاورد و دوست داشت پیش من باشه برا همین سریع برگشت پایین
باباش دعواش کرد ک چرا افتاده زمین
چند دقیقه ای گذشت و اروم شد
اول بهم گفت مامان من ی کمی اب رو تاید ریختم روی موکت ک موکت رو بشورم ک کمک شما بکنم و تاید توی پله ها نریختم اصلا من نمیدونم چجور اب و کف اومده روی پله و من روی پله نریختم اخه.😄😄😄
بعد پاشد رفت ب باباش گفت : تو هروقت خودت زمین بخوری هم خودتو دعوا میکنی؟؟؟؟؟😐😐😐😐😐😨😨😨
..........
میگه بچه ی دیگه ای نیار چون اذیتش میکنید. منو از تو دلت اوردی ک چی ک اذیتم کنید. خب دلتو قاچ کن برگردم تو دلت.😯😯😯😯😯 .
 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۱۲
مریم بانو

 

 

ی پسره خیلی خوشگل و خوش تیپ تو شبکه پویا دیده
میگه مامانم من دلم میخاد با این ازدواج کنم

 

تلوزیون داشت ی کارتون نشون میداد من فقط صداشو میشنیدم
یهو ی صدای بامزه اومد برگشتم نگاه کردم ی مار خیلی بزرگ بود با تهجب گفتم عه این ماره
گفت اره ینی تو نمیفهمی تو ک بزرگی تو ک درس میخ نی ینی نمیفهمی این ماره منم میفهمم تو ک بزرگتری از من


خودتو بیارتوی من تو جونم پوستم نامدمدندتدکد

کلیپ های رقص میذاشتیم با هم میرقصیدیم ب ی کلیپی رسیدیم زن و شوهر باهم میرقصیدن . یهو برگشته بهم میگه : مامان تولدت کی هست؟ میخام از این شوهرا برات هدیه بخرم ک باهات برقصه اینحوری بچرخونتت. اصن اگر خواستی دوتا از این شوهرا میخرم

 

مامانم اینا اومدن خونمون برا عید
دخترک از پولاش عیدی داد ب همه
اخرش مامانم یه پولی اورد به دخترک گفت بیا اینم عیدی تو
دخترک گفت : نه نه بزار تو کیفت تو ک سید نیستی نباید عیدی بدی. من و بابام سید هستیم عیدی میدیم خخخخخخخخخخ

قدیما پیش اومد حرف از اسم شده بود بهش گفته بودم اسم دختر دیانا دوست دارم
تازگی ها چند روزه میگه اسممو دوست ندارم عوض کن
امروز بهش گفتم چرا اسمتو دوست نداری چه اسمی دوست داری پس
گفت اسممو بزار دینا (به دیانا میگه دینا)
گفت تو اسم دینا رو دوست داری پس منم اسم دینا رو دوست دارم اسممو بزار دینا ک دوست داشته باشی
مقاومتی نمیکنم دروغ هم نمیخام بهش بگم پس بهش گفتم اره دیانا دوست دارم ولی اسم تورو ... هم دوست دارم اینم قشنگه.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۸ ، ۱۸:۱۶
مریم بانو

 

گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم

گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۸ ، ۰۶:۵۰
مریم بانو

 

خیلی جالبه نظرسنجی گذاشته تو پیجش ک اگر ب گذشته برگردید چی رو تو زندگیتون تغییر میدید یا انجام نمیدید
ب غیر از کسایی ک راضی بودن و چیزی رو تغیر نمیدادن بقیه حول چندتا مسئله بود فقط:
1. ازدواج نمیکردم با این فرد. بچه دار نمیشدم
2. این رشته تحصیلی رو انتخاب نمیکردم (اکثرا به اجبار خانواده رفته بودن یه رشته تحصیلی خاصی)
3. کار بهتری انتخاب میکردم
4. مهاجرت میکردم از ایران
5.تفریح میکردم و ازاد بودم بدون نگرانی قضاوت دیگران کارایی ک دوست داشتم میکردم و در بند محدودیت ها نبودم
5. پای کسی ک همو دوست داشتیم می ایستادم

ی نکته جالبی ک درمورد ازدواج این بود ک هم کسانی ک سنتی ازدواج کرده بودند ابراز پشیمانی میکردند
هم کسانی ک ب اصطلاح خودشون با عشقشون ازدواج کرده بودن ابراز پشیمانی میکردند
نتیجه = کلا خود ازدواج میره زیر سوال چه با ی فرد معمولی چه با کسی ک ادم عاشقشه 😂😂

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۸ ، ۱۱:۳۶
مریم بانو

 

دو هفته پیش :

 

خونه را جارو برقی کشیدم خواب بود
بیدار شد
گفت پس شام با من
با تکه های کوچیک مرغ داخل فریزر شام خوشمزه ای درست کرد
.....
صبح جمعه از خواب بیدار شدم، دخترک را با ماساژ و مهربونی از خواب بیدار کرد
صبحانه را تا خواب بودم اماده کرده بود؛ مثل هر روز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۸ ، ۱۱:۳۶
مریم بانو

دانلود آهنگ جدید